شیبیل
ریحانه و حنانه جونم
دیشب ریحانه رفته بود طبقه بالا، حنانه هم بعدش رفت و بعد از چند دقیقه برگشت به من گفت مامانی داداش حمید میگه منو باید بوس کنی منم چون شیبیل داره بوسش نکردم و اومدم خونمون!( الهی قربون دخترم، از وقتی زبون باز کردی هر کی که سیبیل داشت نمیذاشتی بوست کنه میگفتی شیبیل داری بوسم نکن ، طرف باید سه تیغ می کرد تا بتونه یه بوس بگیره از شما)
کاش می توانستم لحظه های شیرین زندگیتان را ثبت کنم تا برای ابد بماند تا در تنگناهای سخت زندگی نگاهی کنم و آرامشی بگیرم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی