به یاد گذشته
سلام دخترای گلم امروز یه صحنه ای دیدم که منو خیلی ناراحت کرد و یاد چند سال پیش افتادم ، خانوم همسایه رو دیدم که فارغ شده بود و از ماشین پیاده میشدن پسر بزرگه این همسایه فک کنم 18 ماهش میشد فقط گریه میکرد، خیلی ناراحت شدم، آخی.... یادمه سر حنانه جون که رفته بودم بیمارستان ، اون شب ریحانه جون پیش مامانم مونده بود خب خیلی برام سخت بود ، مامانم اصلا نمی گفت ریحانه گریه میکنه ولی دل به دل راه داره ، توی دل خودم آشوبی بود میدونستم که دخترم بی تابی میکنه، بالاخره گذشت و فردا با یه دختر خوشگل اومدیم خونه ، ریحانه خیلی بی تابی میکرد تا چند روز فقط بهونه میگرفت و گریه می کرد . تا د...
نویسنده :
مامان زهرا
12:33
بدون عنوان
سلام دوستان این روزهای غم و اندوه رو به همتون تسلیت میگم از خدا میخوام که همه مارو از یاران واقعی آن حضرت قرار بده، دوست دارم هرکی این پست رو میخونه یه پیغام بذاره، همیشه و بلاخص ایام محرم این دغدغه رو با خودم دارم که اگه من هم توی اون زمان بودم درکنار حسین بودم یا درمقابل حسین و یا پا عقب میکشیدم و عذر می آوردم! ولی یه لحظه انسان تصور کنه و تصمیم بگیره و عمل کنه ( واقعا امتحان سختی بوده فقط 72 نفر که بعضی از اونها هم از اعضای خانواده امام بودن، موفق شدن)
نویسنده :
مامان زهرا
17:27
ماه محرم
عالم همه قطره و دریاست حسین، خوبان همه بنده و مولاست حسین ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش ، از بس که کرم دارد و آقاست حسین ...
نویسنده :
مامان زهرا
18:13
یا علی
سلام دختر خانومای مامان چندروز پیش داشتم ترشی درست میکردم شما دوتا دخترگلم هم حسابی شلوغ می کردیدهمش گل کلم میخواستید که بخورید، گفتم بذارید هر وقت شستم صداتون میکنم، از قضا من هم فراموش کردم، گل کلم رو شسته و روی سنگ کابینت گذاشته بودم، یه لحظه حواسم پی کارا بود که شنیدم حنانه میگه: ایحانه، ایحانه، من میگم یاعلی شما هم ظرف رو بردار بذار زمین( برای خوردن گل کلم ) . که خودم به دادتون رسیدم و گل کلم دادم تا یه دل سیر بخورید. دخترای گلم انشالله علی (ع) همیشه و همه وقت یارتون باشه . انشالله هرجای زندگیتن که به یه در بزرگ رسیدید و نتونستید بازش کنید علی (ع) به دادتون برسه! (این دعا برای همه کوچولو های نی نی وبلاگی) ...
نویسنده :
مامان زهرا
9:05
نماز جمعه
سلام عزیزای دلم ریحانه جونم دیشب که حنانه خوابیده بود باشما صحبت میکنم ومیگم ریحانه فردا مامان جون خونه نیست ، من که رفتم دفتر شما هم برید پیش دخترعمو ! گفتی که مامان جون بهم گفته فردا نیست پیش دخترعمو بمونید! کنجکاو شدم و ازت پرسیدم میدونی مامان جون کجا میره؟ غرق فک کردن شدی و گفتی : آهان فک کنم میخواد بره نمازجمعه! الهی قربونت حرف زدنت بشم نماز جمعه روزای پنجشبه برگزار نمیشه که عزیز دلم ...
نویسنده :
مامان زهرا
11:18
جیگرای مامان
سلام خوشگلای مامان از اونجا که من تازه با این وب آشنا شدم که هم اکنون ریحانه چهارونیم ساله و حنانه تقریبا سه سالش هست از این به بعد هر از گاهی به یاد اون روزا یه عکس میذارم براتون.اولی ریحانه که همش 9ماهش بود و دومی حنانه که 4 ماهش بود ...
نویسنده :
مامان زهرا
11:13
شیبیل
ریحانه و حنانه جونم دیشب ریحانه رفته بود طبقه بالا، حنانه هم بعدش رفت و بعد از چند دقیقه برگشت به من گفت مامانی داداش حمید میگه منو باید بوس کنی منم چون شیبیل داره بوسش نکردم و اومدم خونمون!( الهی قربون دخترم، از وقتی زبون باز کردی هر کی که سیبیل داشت نمیذاشتی بوست کنه میگفتی شیبیل داری بوسم نکن ، طرف باید سه تیغ می کرد تا بتونه یه بوس بگیره از شما) کاش می توانستم لحظه های شیرین زندگیتان را ثبت کنم تا برای ابد بماند تا در تنگناهای سخت زندگی نگاهی کنم و آرامشی بگیرم ...
نویسنده :
مامان زهرا
9:33
بدون عنوان
عزیزای مامان زهرا سلام روزجهانی کودک رو به خوشگلای مامان تبریک میگم! شما دو تا کودکای امروز هستید قدر بدونید که زمان به سرعت میگذره عزیزای مامان. کادو تون رو هم دیروز بابامجید زحمتش رو کشید. ببخشید گلای مامان که انقدر سرم شلوغه فعلا وقت نکردم عکساتون رو بذارم. شما دوتا شکوفه هارو به خدا می سپارم.
نویسنده :
مامان زهرا
18:14